۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

كسب مقام اول فاسد ترين دولت دنيا توسط دولت عليه افغانستان



در جديدترين رده بندي كه توسط سازمان جهانی شفافیت انجام شده است؛ افغانستان به همراه كشورهاي كره شمالي و سوماليا به عنوان فاسد ترين كشور دنيا اعلام گرديد. اين در حاليكه است پس از حوادث 11 سپتمبر 2001 ميلياردها دالر به كشور سرازير گرديد و از سرنوشت قسمت اعظم آن خبري نيست و كسي اطلاعي ندارد. در همين حال هرگاه چنين گزارشاتي منتشر مي گردد دولتمردان ما در راس آنها شخص رئيس جمهور آن را انكار كرده و گزارشات را نادرست مي خوانند. در حاليكه همينان اگر به جيبهاي خود قبل و پس از 11 سپتمبر 2001 نگاهي بياندازند متوجه خواهند شد كه چگونه به ثروتهاي ده ها و صدها ميليون دالري دست يافته اند كه در خواب شبشان هم نمي ديدند. 
به هرحال اينجانب كسب مقام اول فاسد ترين دولت دنيا را به دولت عليه افغانستان شخص رياست جمهوري و اعضاي كابينه تبريك مي گويم و اميدوارم كه بتوانند اين مقام را همچنان حفظ كنند تا قدرت مديريت خود را به رخ جهانيان بكشند. 
پيشنهاد مي گردد در اجلاس بعدي ملل متحد جناب رئيس جمهور پيشنهاد مديريت جهان را به ايشان و اعضاي كابينه شان بدهند تا به زودترين فرصت بتوانند دنيا را از بحران اقتصادي نجات دهند همان طور كه خود را نجات دادند.

۱۳۹۱ آذر ۱۵, چهارشنبه

نظري بر ماده 43 قانون اساسي جمهوري اسلامي افغانستان

ماده چهل و سوم 
تعليم حق تمام اتباع افغانستان است که تا درجه ليسانس در موسسات تعليمي دولتي به صورت رايگان از طرف دولت تامين مي شود

گسترش تحصيلات عالي مهمترين عامل گام نهادن يك كشور به سوي پيشرفت و ترقي مي باشد. هر كشوري كه توانسته پله هاي ترقي را بپيمايد گسترش آموزش عالي را به عنوان اولين گام و اولين هدف خود تعريف كرده است. زيرا پيشرفت كشور همچنان كه نياز به سخت افزار مانند ماشين آلات دارد بيشتر نياز به نيروهاي نرم افزاري و متخصص دارد. يك كشور مي تواند سخت افزار را از خارج از كشور وارد كند ولي به هيچ عنوان نمي تواند نيروهاي متخصص و دلسوز را از خارج كشور بياورد. بنابراين اگر كشوري مي خواهد پيشرفت كند مي بايست بستر آموزش نيروهاي متخصص داخلي را فراهم كند.
برهمه افراد كشور مبرهن است كه عامل اصلي تمام عقب افتادگي هاي كشور بخصوص در چهار دهه اخير فقر علمي و فرهنگي در كشور مي باشد. بطوريكه افغانها در دهه هاي اخير تمايل آنچناني به فراگيري علوم نداشته اند يا بهتر بگويم زمينه فراگيري علوم در كشور برايشان مهيا نبوده است. اينكه چرا افغانها كمتر به سراغ علم و دانش رفته اند عواملي گوناگوني دارد كه مهمترين آنها عبارتند از:
1- عدم وجود بستر مناسب در كشور
تاريخچه تحصيلات عالي در افغانستان به سال 1311شمسي (دو سال قبل از دانشگاه تهران و 26 سال قبل از استقلال پاكستان)  يعني تاسيس اولين نهاد آموزش عالي در افغانستان (دانشگاه كابل) بر مي گردد. تاسيس دانشگاه كابل گام بسيار مهمي نه تنها براي افغانستان بلكه براي منطقه بوده است به جرات مي توان گفت كه اين دانشگاه يكي از اولين دانشگاهها در سطح منطقه مي باشد. اما متاسفانه اين اقدامات به صورت شايسته ادامه نيافت و بحرانهاي سياسي بر روي پيشرفت تحصيلات عالي در كشور تاثير گذاشت و گسترش آن را با بحران روبرو كرد. با بروز بحرانهاي سياسي و عدم توسعه دانشگاههاي كشور پذيرش در دانشگاههاي كشور نيز بسيار محدود بود و نمي توانست تعداد زيادي از جوانان را جذب نمايند. به همين دليل جواناني كه صنف دوازده را به اتمام رسانده بودند بدون هيچ آينده در خيابانها رها مي شدند. دولتهاي گذشته به عنوان مسئول گسترش تحصيلات عالي نتوانستند مسئوليت خود را به شكل مناسبي اجرا نمايند و اين يكي از عوامل بسيار موثر در عقب ماندگي علمي كشورمان مي باشد. بطوريكه حال شاهد هستيم كه كشوري كه 26 سال بعد از تاسيس دانشگاه كابل استقلال خود را گرفته است بسيار جلوتر از ما مي باشد.
2- عدم وجود بستر اقتصادي مناسب در كشور
بيشتر جمعيت افغانستان در قريه جات زندگي مي كنند و شغل اصلي اين خانواده ها زراعت و دامداري است. باتوجه به مكانيزه نبودن سيستمهاي زراعتي در افغانستان نيروي كار براي اين خانواده ها بسيار مهم مي باشد. به همين دليل بيشتر اين خانواده ها رغبت چنداني به ادامه تحصيل جوانان خود نداشته اند بخصوص اينكه براي ادامه تحصيلات عالي جوانان از قريه جات به شهرهاي بزرگ مي رفتند. از طرفي چون سرمايه گذاري بر روي تحصيل فرزندان بعد از چند سال جواب مي دهند خانواده ها (به علت فقر فرهنگي) فكر مي كنند اين كار عبث است و بهتر است كه جوانان در مزارع كار كنند و هر سال حاصل دست خود را برداشت نمايند. اين نوع نگاه در ميان اكثر خانواده هاي افغان وجود داشته است هر چند در ساليان اخير بسيار كاهش يافته است. 
با روي كار آمدن دولت جديد و تهيه قانون اساسي جديد اميدها براي پيشرفت كشور بسيار زياد بود. اما نكته اي كه در اين قانون اساسي توجه را جلب مي كند عدم توجه قانون گزاران به گسترش تحصيلات عالي در كشور و تشويق جوانان به ادامه تحصيل است. بند 43 قانون اساسي مربوط به تحصيلات عالي است كه متاسفانه در آن قيد شده است كه تحصيلات عالي تا سطح ليسانس از طرف دولت رايگان خواهد بود. باتوجه يه پيشرفت سريع علوم در جهان مي توان به جرات گفت كه ديگر ليسانس ابتداي سواد است و گذشت آن زماني كه ليسانس مدرك بسيار بالايي بود. از اين بند چنين بر مي آيد كه يا قانونگزاران شرايط افغانستان را نمي دانسته اند و يا چشم بسته اين قانون را از روي قوانين كشورهاي مرفه و پيشرفته كپي كرده اند. حال در همه دنيا جوانان به دنبال دكتري و تخصص در زمينه هاي گوناگون علمي هستند و به هيچ عنوان به سطح ليسانس اكتفا نمي كنند. حال باتوجه به اينكه وضعيت اقتصادي اغلب خانواده هاي افغان در سطحي نيست كه بتوانند مخارج تحصيلات تكميلي بالاتر از ليانس فرزندان خود را پرداخت نمايند؛ اغلب جوانان كشور محكوم به اين هستند كه به اين سطح از تحصيلات اكتفا كنند. به اين صورت است كه نمي توان اميد داشت كه كشور با چنين نيروهايي پيشرفت خوبي نمايد. 
اميد است كه مسئولين كشور چشم و گوش خود را بيشتر باز كنند و به فكر پيشرفت و ترقي كشور باشند. اصلاح اين بند از قانون اساسي يكي از گامهاي مهم دولت در راه بستر سازي آموزش عالي در كشور خواهد بود.

۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

خبر درگيري دانشجويان دانشگاه كابل بر سر مراسم عزاداري امام حسين (ع) بسيار تكان دهنده بود. ظاهرا ماجرا از آ»جا شروع شده است كه تعدادي از دانشجويان مي خواسته اند مراسم روز عاشورا را در داخل مسجد ليليه دانشگاه كابل برگزار كنند كه تعدادي ديگر از دانشجويان با آن مخالفت كرده و منجر به در گيري شده است. اين عمل نشان دهنده اوج واپسگرايي در جامعه افغانستان است. چنانكه دانشجوياني كه بايد الگوي جامعه باشند و از نظر رفتار و شخصيت نگاه تمام جامعه به سمت آنهاست اين اعمال را انجام داده اند. وقتي چنين حركاتي از ما مسلمانان عليه خودمان انجام مي شود انتظار داريد كه غير مسلمانان به ما احترام بگذارند. در نظر بگيريد اگر گروهي غير مسلمان مي آمدند و اين كار را مي كردند و يا در يك كشور غير مسلمان جلو عزاداري مسلمانان را مي گرفتند چه داد و هوارهايي كه راه نمي انداختيم ولي نميدانم خودمان به چه حقي اين كار را مي كنيم. آن هم در جايي كه مهد دانش اندوزي است و جاي انسانهاي فرهيخته است. در همه جاي دنيا كساني كه در دانشگاهها درس مي خوانند واقعا با كلاس تر و با دسپلينتر از ساير افراد هستند ولي انگار اين موضوع در افغانستان برعكس است و كساني در دانشگاه هستند كه بيشتر به ايده شارلاتاريزم عقيده دارند و خواهان ايجاد هرج و مرج در جامعه هستند. آيا واقعا چنين كساني مي خواهند آينده اين كشور را به دست گيرند؟ آيا اين افراد مي توانند الگوي مناسبي براي جامعه بحران زده ما باشند؟ آيا كساني كه فكر مي كنند با هرج و مرج و سر وصدا كردن مي توانند خود را ثبوت كنند جايشان در دانشگاه است؟ فكر مي كنم كه اينها دانشگاه را با باغ وحش اشتباه گرفته اند. به نظر مي رسد وزارت تحصيلات عالي بايد هر چه سريعتر فكري به حال چنين به اصطلاح دانشجوياني كند.  طوري كه معلوم است چنين افرادي به دانشگاه نيامده اند كه علم بياموزند تا راهگشاي جامعه خود باشند بلكه آمده اند تا به ديگران بفهمانند كه علم و دانش در اين جامعه جايي ندارند بلكه شارلاتانيزم در اين جامعه اصل است.
به قول بزرگان ما 
واي به روزي كه بگندد نمك

۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

امروز خبر اعدام 8 نفر در افغانستان منتشر شد. اين هشت نفر به جرم قتل؛ آدم ربايي و تجاوز به دار مجازات آويخته شدند. در اين راستا واكنش روزنامه ها و مردم مثبت بوده است. مردم افغانستان خواستار اين هستند كه هر كس كه به اين گونه اعمال دست مي زند بايد به زودترين فرصت به اشد مجازات برسد. اما در اين ميان واكنشهاي منفي هم بوده است كه براي من بسيار جالب بود به عنوان مثال مي توان به نمونه هاي زير استناد نمود:
1- سازمان دیدبان حقوق بشر و اتحادیه اروپا اعدام هشت تن در افغانستان را محکوم کرده و از حامد کرزی رئیس جهموری این کشور خواسته‌اند که روند اجرای احکام اعدام را متوقف کند.
نمي دانم سازمان حقوق بشر مدافع چه كسي و از حقوق چه كسي دفاع مي كند؟ آيا كسي كه توسط اين افراد جانش را از دست داده است بشر نبوده و حقوقي ندارد؟ آيا نبايد ازحقوق كسي كه به او با شديدترين روشها تجاوز شده است دفاع نمود؟ آيا كساني كه در اعمال انتحاري جانشان را از دست داده اند بشر نبوده اند و حقوقي ندارند؟ عقل سليم به همه اين سئوالها پاسخ مثبت مي دهد. و البته كه بايد مجرميني در اين سطح بايد به اشد مجازات برسند. به خصوص در كشوري كه زندانهاي آن هم مورد اطمينان نيست و مجرمين هر لحظه كه اراده كنند مي توانند فرار نمايند. به نظر من سازمانها و دولتها هميشه از حقوق مظلومين در برابر ظالمين طرفداري كنند و حقوق آنها را اعده كنند. سئوال ديگر اينكه چرا همين سازمان هاي حقوق بشري در زماني كه ظلمي واقع مي شود و ظالم دستگير نمي شود هيج واكنشي از خود نشان نمي دهند و خواهان اعاده حق مظلوم نمي شوند؟
گروه ديگري هم اين اعدامها را محكوم كرده است. شايد اين يكي از مضحكترين جكهايي باشد كه تاكنون شنيده ايد. 
2- گروه تروريستي طالبان هم اين اعدامها را محكوم كرده است. طالبان از مجامع بین‌المللی و نهادهای حقوق بشری خواسته که دولت افغانستان را تحت فشار قرار دهند که از اعدام بقیه افراد محکوم به مرگ دست بردارد.
ببينيد كه وضع به كجا رسيده است كه به قول گذشتگان مان " ديگ به ديگ مي گويد رويت سياه است" اين گروه تروريستي كه در زمان حكومتش چه جنايتها كه بر سر مردم ما نكرد و چه جرمها كه مرتكب نشد حال اعدام 8 مجرم را محكوم مي كند. اين مي تواند به اين برگردد كه اين مجرمان دقيقا همان كارهايي را انجام داده اند كه طالبان انجام مي دادند و براي خود افتخار هم مي دانستند و حال برايشان سخت است كه افرادي مانند خودشان اعدام شوند. حافظه طالبان بسيار كم است به طوريكه بياد نمي آورند در همين سالهاي حكومتشان تمام ميدانهاي ورزشي ميدان اعدام و سنگسار و قطع عضو آنها شده بود. 
اعدام انسانها واقعا محكوم است اما اگر انساني به حدي از رذالت و پستي برسد كه هم نوع خود را بكشد يا به نواميس كسي تجاوز كند نمي توان آن را محكوم كرد بلكه بايد خود را جاي كسي گذاشت كه يكي از اعضاي خانواده اش كشته شده يا به او تجاوز شده است آن وقت است كه نمي توان از چنين افرادي گذشت.

۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه


طالبان رها شده، با پاسپورت به افغانستان بر میگردند

اين تيتر خبري امروز (سه شنبه 20 نوامبر 2012) صداي امريكا است و در ادامه مي افزايد "معصوم ستانکزی، رئیس دارلانشای شورای عالی صلح افغانستان می گوید که طالبان آزاد شده، شهروندان افغان بوده و حق داشتن پاسپورت افغانستان را دارند." 
وقتي اين خبر را خواندم واقعا به حال خودمان تاسف خوردم و اين سئوال برايم خلق شد كه چرا ما اين همه هزينه براي بيرون كردن طالبان و مبارزه با تروريسم پرداختيم؟ مگر قرار نبود كه ريشه تروريسم كه يكي از بازوهاي فعال آن القاعده و طالبان بودند قطع گردد؟ چه اتفاقي افتاد كه پس از يك دهه جنگ و مبارزه ورق برگشته و حال دولت بايد تلاش كند تا زندانيان اين گروه تروريستي را كه براي به دام انداختن آنها ملت ما هزينه هاي جاني و مالي بسيار زياد پرداخته است از زندانهاي گوناگون در سراسر جهان آزاد كند؟ و جالبتر اينكه به آنها پاسپورت هم داده اند و احتمالا شخص شخيص رياست جمهور جناب پهلوان كرزي هم در ميدان هوايي به استقبال آنها خواهد رفت و آنها را با شوكت و مهنت به ارگ خواهد برد و مانند يك غلام حلقه به گوش از آنها پذيرايي خواهد نمود. اين حركات براي ملتي كه در اين راه جانهاي عزيزان خود را فدا نموده اند غير قابل تحمل است. بدين گونه مشخص مي شود كه بازيهاي يك دهه اخير فقط كلاه گذاشتن سر ملت بوده است و بس. در اين ميان فقط عده اي آمدند و جيبهايشان را در اين حكومت بي لياقت و بي كفايت پر كردند و حال با جيبهاي پر بر ميگردند.


به ادعاي صداي امريكا يك از زندانيان آزاد شده ملا نورالدين وزير عدليه دولت فاشيستي طالبان است.  آقای ترابی در انفاذ احکام شدید اجتماعی طالبان چون بررسی ریش مردان، در کابل و سایر شهرها نقش داشت. آيا واقعا چنين افرادي كه ظلم بيش از حدي را بر ملت داشته اند بايد از زندان رها گردند؟ البته حكومت كرزي پر است از افراد ناقض حقوق بشر كه شايد اين فرد در مقايسه با آنها پاك به نظر آيد و بنابراين ايراد زيادي به دولت كرزي از بابت آزادي اين فرد نخواهند گرفت ولي فرياد دادخواهي خود را به گوش جهانيان خواهند رساند. تا چهره واقعي اين حكومت فريبكار برملا گردد.


۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

در چند روز گذشته جريانات بسيار جالبي در كشور افتاده است. موضوع از اين قرار است كه كساني كه طالبان را دشمن خود مي دانستند حال براي اينكه در قدرت بمانند و از ترس اينكه توسط آنها ساقط نشوند به كشورهاي مختلف سفر مي كنند تا ذندانيهاي آنها را از زندانها رها كنند تا بلكه به اين طريق دل ملا عمر نا مسلمان را به دست آورند و با آنها صلح كند. جالب اينجاست كه براي دستگيري اين اعضاي گروه طالبان خون انسانهاي بي گناه زيادي با نام جنگ با تروريزم ريخته شده است و هزينه هاي بسيار زيادي هم شده است. حال همان كساني كه با طالبان را تروريست مي ناميدند هيئت درست مي كنند و راه مي افتند تا آنها را رها كنند. بالاخره ما نفهميديم كه طالبان را دشمن خود بدانيم يا دوست خود؟ ولي چيزي كه عقل سليم مي گويد اين است كه طالبان از سرسخت ترين دشمنانافغانستان هستند و هر كسي كه بخواهد در راه آزادي و صلح با آنها هم گام بردارد بالطبع از دشمنان اين كشور خواهد بود. انتظار اين مي رود كه حكومت فاسد افغانستان حداقل بتواند تعريف واضحي از دوست و دشمن براي مردم ارائه دهد. سئوال از مقامات (نا) مسئول كشور اين است كه در صورت صلح شما با طالبان جواب اين همه خون ناحقي كه ريخته شده است را چه كسي مي دهد؟ يا شايد اين جكومت هم مانند حكومت سراپا فساد و ننگ مجاهدين همه چيز را انكار خواهد كرد؟

۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه


يازده سال پيش در چنين روزي بود كه دوباره شور و نشاط و اميد به قلب افغانها بازگشت و اميد به زندگي بهتر در وجود آنها پديدار گشت. آري حكومت جور و ظلم و زور طالبان به پايان رسيد. طالبان از كابل بيرون رانده شدند و بدين ترتيب حكومت ملايان در افغانستان به پايان رسيد. حكومتي كه هميشه مترادف با وحشت و ظلم بود و كسي خاطره خوشي از آن دوران با خود ندارد درست مانند حكومت به اصطلاح مجاهدين. آري مردوم با شور وشوق نظاره گر فرار طالبان بودند تا زندگي نويي را از سر گيرند. پس از ملاها كسب و كار رونهق گرفت مكاتب پسرانه و دخترانه باز شدند و هنرمندان و فرهنگيان توانستند به صحنه بازگردند و افكار خود را نشر كنند. در آن زمان همه كار طالبان را پايان يافته تلقي مي كردند و حتي خوش بين ترين آنها هم نمي توانست فكر كند كه پس از يازده سال راكتهاي طالبان دوباره پايتخت را به لرزه در آورد و يا فرستادگان دولت براي كسب حمايت طالبان به اين سو و آن سو بروند تا زندانيان آنها را از زندان رها كنند. در اثر بي لياقتي و بي تدبيري حكومت افغانستان كار به جايي رسيده است كه حتي رئيس جمهور هم تقريبا در همه صحبتهايش طالبان را برادر مي خواند و از آنها در خواست مي كنند كه با او آشتي كنند و بيايند و در حكومت سهم بگيرند و جالب اين جاست كه اين طالبان هستند كه براي دولت شرط تعيين مي كنند. كسي شك ندارد كه طالبان دشمنان مردم و اين سرزمين هستن و صلح و راه دادن آنها به حكومت به هيچ عنوان براي يك شهروند افغان درد كشيده مورد قبول نيست. اگر كسي چند روز را در اسارت آنها به سر برده باشد يا كسي از بستگانش توسط آنها لادرك شده باشد و يا كشته شده باشد چگونه مي تواند به صلح با آنها تن در دهد. مگر اين سفاكان چهره واقعي خود را در زمان حكومتشان برني جهانيان عرضه نكردند. مگر همين ها نبودند كه كمر به تخريب تمام داشته هاي اين كشور بسته بودند. آيا كسي هست كه انفجار مجسمه هاي بودا را فراموش كند؟ آيا كسي هست كه كشته شدن هزاران انسان بي گناه را به دست اين جلادان به نام دين را  فراموش كند؟ نمي دانم حك.مت فعلي افغانستان با چه رويي از آنها مي خواهد كه دوباره به كشور بيايند و در حكومت سهم بگيرد. كسي نيست از اين آقايان بپرسد مگر شما جهانيان را به اين كشور نياورديد كه با حكومت تروريست و جاهل طالبان مبارزه كند و آنها را از بين ببرد. حال چه شده است كه همان تروريستان شده اند برادرانتان و ارتباط با آنها را عين ثواب مي دانيد؟ مگر طالبان همان كساني كه نبودند كه در زمان به اصطلاج جهادتان سالها عليه آنها مبارزه كرديد و خونهاي بسياري در اين كشور ريخته شد؟ حال چه شده است كه مي خواهيد با آنها ارتباط برقرار كنيد؟ در آنزمان حكم اسلام اين بود كه با آنها مبارزه كنيد و حال حكم اسلام اين است كه با آنها صلح كنيد؟ اين اعمال نشان دهنده اين است كه تمام آن شعارهايتان فقط براي فريب مردم بوده است تا به اين وسيله خود ار به جايگاهي برسانيد.  حكومت افغانستان كه بيشتر آن از همان به اصطلاح كجاهدين تشكيل شده است با فراخواندن طالبان به صلح و دريوزگي در برابر اين فاسدان فقط اين را به اثبات مي رساند كه به هيچ عنوان صلاحيت حاكميت بر اين كشور را ندارد و ضعف آن تا جايي است كه با پشتيباني جامعه جهاني هم نمي تواند مشكلات جامعه را حل كند. حال كه جامعه جهاني در كشور حضور دارد اينان به اين گونه به دريوزگي افتاده اند معلوم نيست كه بعد از رفتن آنها چه بر سر اين ملت خواهد آمدو خدا فقط به حال اين مردم رحم كند. با چنين حكومتي كه دست نياز خود را به سوي انسانهاي وجشي به نام طالبان دراز مي كند به هيچ عنوان نمي توان كنار آمد و در آرامش زيست. باييد چاره اي انديشيد و فكري كرد.

۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

امروز در خبرها آمده بود كه اسماعيل خان مي خواهد شوراي جديد نظامي ايجاد كند و قصد مسلح كردن نيروهاي سابق به اصطلاح جهادي را دارد. به نظر مي رسد كه اين افراد هنوز به اين درك نرسيده اند كه بايد كشور با قانون مداري به پيش برده شود و دوران قومندان بازي به سر رسيده است. اگر واثعا قصد اين افراد خدمت رساني به مردم و كشور است راههاي بسيار زيادي وجود دارد به عنوان مثال اسماعيل خان مي تواند به راحتي از وزارتي كه هيچ گونه تخصصي در آن ندارد و حتي نمي تواند با متخصصين در مورد وظايفشان بحث كند استعفا دهد و جايش را به نيروهاي متخصص بدهد. كه اين خود يك عمل بسيار خوب در جهت بهتر شدن وضعيت آب و انرژي كشور است. ديگر اينكه اسماعيل خان اگر فكر مي كند كه مي تواند گروهاي نظامي قوي ايجاد كند اين كار را در چهارچوب اردو و پليس ملي انجام دهد تا هم قانونمند باشد و هم او به هدف خود رسيده باشد. ولي اين افراد به هيچ عنوان به فكر مردم و كشور نيستند و فقط مي خواهند خود را بزرگ جلوه دهند تا همگان در برابر آنها سر تعظيم فرود آورند. اين چنين افرادي هنوز فكر مي كنند كه زمان سلطان بازي است و مردم بايد آنها را حلوا حلوا كنند و روي سرشان بگذارند. مسلم اين است كه تا چنين افرادي و چنين افكاري باشند كشور روي آرامش را به خود نخواهد ديد. جالب است كه هستند افرادي كه از اين عمل تقدير هم مي كنند. اگر به ريشه اين افراد نگاهي انداخته شود آن وقت متوجه خواهيم شد كه اين افراد كساني هستند كه از طريق هرج و مرج مي توانند جيبهاي خود را پر كنند و اين كار بهترين راه آوردن هرج و مرج در كشور است. والا افرادي كه داراي تخصص و شغل هستند هيچگاه نمي خواهند كه هرج و مرج و ناامني به كشور بيايد.

۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه

جیمز کلاپر مدیر دستگاه اطلاعات ملی آمریکا روز جمعه اعلام کرد دیوید پترایوس رییس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا ( سیا ) استعفای خود را تسلیم باراک اوباما رییس جمهور این کشور کرده است. دليل اين امر را جنرال پترايوس خيانت خود به همسرش و اينكه چنين شخصي لياقت نشستن در چنين منصبي را ندارد ذكر كرده است. من قصد ندارم در مورد رفتار اين شخص در برقراري ارتباط با زني به غير از همسرش بحث نمايم. ولي چيزي كه براي من جالب بود اين است كه اين شخص بدون اينكه اين كارش افشا شود خودش با فكر اينكه چنين شخصي نبايد در چنين مقامي باشد استعفا داده است و هيچ اجباري در كار نبوده است. من هرگاه چنين رفتارهايي مي بينم ناخودآگاه آن را با رفتار حكومت داران كشورم را بياد مي آورم و با هم مقايسه مي كنم. در كشور ما مقامات حكومتي به اين راحتي دست از حكومت بر نميدارند و تا جايي كه در توان داشته باشند مي خواهند در منصب قدرت بمانند. بركسي پوشيده نيست كه مقامات حكومت ما غرق در فساد مالي و گاها اخلاقي هستند ولي همه خود را منزه مي دانند و اصلا به روي خودشان هم نمي آورند چه برسد به اينكه استعفا دهند. همين است كه در گروه بندي ما را جزء كشورهاي جهان سوم تقسيم بندي مي كنند. امروز به جمله اي برخوردم از پروفسور حسابي (فيزيك دان ايراني) در مورد تعريف كشورهاي جهان سوم كه با توجه به ماجراهاي فوق و واقعيت كاملا به جاست. به اين خاطره از پروفسور حسابي توجه فرماييد:

روزی در آخر ساعت درس یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح کرد : استاد شما که از جهان سوم می آیید ، جهان سوم کجاست؟
فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود .
من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم.
به آن دانشجو گفتم : جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند ؛ خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد.

به اميد آنكه حكومتداران ما هم به جايي برسند كه منافع كشور را بر منافع خود ترجيح دهند.

۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

مقصر

بارها به اين فكر كردهم كه چرا كشور ما چنين ويران و خراب گشته و مقصر آن كيست. اگر از وقايع تاريخي دور بگذريم و به تاريخ معاصر خود بخصوص چهار دهه اخير بنگريم مي توان بهتر قضاوت نمود. به اين دليل كه ما در اين برهه از زمان زندگي كرده ايم و وقايع را با گوشت و پوست خود لمس كرده ايم.
در اين چهار دهه گروههاي كمونيست، مجاهد، طالب و حكومت جديد در كشور حكومت كرده اند. در اين ميان مي توان گفت كه حكومت جديد به رهبري كرزي كمترين خرابي را در كشور بوجود آورده است. اما ساير گروهها در تخريب كشور كاملا مقصر هستند و بايد اين مسئوليت را بپذيرند. گروههاي كمونيستي باعث باز شدن پاي ارتش سرخ به كشور شدند و سرآغاز بدبختي كشور را رقم زدند و گروههاي به اصطلاح مجاهد به خصوص پس از رفتن كمونيستها باعث تخريب و چور و چپاول در كشور شده اند. قضيه طالبان كه بر همه جهانيان هويداست كه اينها دشمن مملكت و تاريخ و هويت اين سرزمين هستند.
اين سئوال بارها از سران اين گروهها پرسيده شده است كه چرا باعث جاري شدن خون مردم بي گناه و تخريب مملكت شده ايد و هر كدامشان تقصير را به گردن ديگري مي اندازند. جالب است كه خونخواري و وحشي گري گروههاي به اصطلاح مجاهد نما در دهه نود به خصوص در كابل بر كسي پوشيده نيست ولي رهبران اين گروهها با بي شرمي تمام آن را انكار مي كنند و يا بر گردن دشمنان خارجي و دخالت بيگانگان مي اندازند. انكار آن كه يك بي شرمي تمام است زيرا كه اسناد و شواهد كافي در اين زمينه موجود است. اما در مورد دخالت كشورهاي بيگانه، اين موضوع مطرح مي گردد كه اگر رهبران اين گروهها خودفروخته بيگانگان نمي بودند چگونه بيگانگان از آنها مي توانستند بهره برداري كنند؟ اگر رهبران به اصطلاح مجاهد به خاطر مال دنيا خود را به كشورهاي گوناگون نمي روختند و واقعا به فكر مردم مي بودند آيا وضع ما به اين گونه بود؟ اگر اين رهبران مي گويند كه خودفروخته نبوده اند پس بايد مسئوليت جنگهاي داخلي را بپذيرند و اگر خود فروخته بوده اند بايد به جرم جاسوسي و برباد دادن منافع ملي كشور محاكمه گردند. در هر صورت بايد در يك دادگاه عادلانه جوابگوي مردم باشند. اما فعلا باتوجه به اينكه اين اصطلاح رهبران در راس حكومت هستند كسي را ياراي مقابله با آنها نيست. به اميد آن روزي كه همه اينها را در يك دادگاه عادلانه محاكمه كنند و حق ملت را از حلقوم آنها در آورند.
طالبان ديگر گروهي است كه جنايات زيادي در كشور به راه انداخت و مي اندازد. اين گروه فراري و خود فروخته باعث وحشت بسيار زيادي در كشور شده و يكي از موانع رشد و ترقي كشور در سالهاي اخير است. باتوجه به رفتار اين گروه در زمان حكومتشان و پس از آن به نظر مي رسد كه اينها كمر به تخريب كشور بسته اند. در چنين شرايطي حكومت كرزي دائم آنها را برادر خوانده و از آنها براي صلح دعوت مي كند كه البته هيچگاهي از پاسخ مثبت نشنيده است. آيا واقعا اين گروه برادران حكومت هستند يا دشمنان آن؟ اگر برادر هستند چرا اين همه هزينه گشت تا حكومت آنها برچيده شود و اين حكومت (كه خود را برادر آنها مي داند) سركار آيد؟ با توجه به اين دعوت آيا حكومت كرزي مشروعيت دارد؟ آيا مي توان در كنار طالبان به مشروعيت اين حكومت هم فكر كرد؟ 

۱۳۹۱ آبان ۱۹, جمعه

انتخاب

شايد هيچ حادثه اي به اندازه حادثه 11 سپتمبر و ويراني برجهاي دوقلوي تجارت جهاني براي ملت من در عصر جديد مهم نبوده باشد. حادثه اي كه باعث شد ملت و كشور از دست حكومتهاي استبدادي رهايي يابند. در ابتدا همه چيز خوب بود و اميد بسيار به زندگي در افغانها بوجود آمد و همه نواي برگشت به كشور و ساخت يك كشور نو را در سر داشتند و واقعا هم كه چنين عزمي وجود داشت. پايان در به دريها براي باشندگان داخلي و پناهندگان خارجي.
با تشكيل حكومت جديد مشاهده شد كه دوباره همان كساني كه بخصوص در دهه نود باعث ويراني كشور شدند سركار آمدند و سوداي حكومت داري دارند. از آنجا كه قدما گفته اند آزموده را آزمودن خطاست؛ در دل ملت تشويش به وجود آمد كه باز اينها برگشتند. اما اينبار ملت دل به نيروهاي دادند كه از اقصي نقاط دنيا به كشور آمده بودند و گفتند كه اين دفعه مانند قبل نيست و كسي جرات نمي كند جنگ به راه بياندازد. بله واقعا هم اين مجاهد نما ها از اول هم به خاطر اسلام نجنگيدند بلكه از دين به عنوان ابزاري استفاده كردند كه بتوانند خود را مطرح كنند و دستشان را به جايي برسانند. اين بار اين فاسدان ديدند كه پولهاي زيادي به كشور سرازير شد و به خاطر همين رويه خود را تغيير دادند كساني كه تا آن موقع حرف از اسلام و جهاد مي زدنند حال دربست خود را در اختيار دالرهاي امريكايي قرار دادند و تغيير جهت دادند و شروع به پر كردن جيبهاي خود نمودند. در اين ميان ملت ماندند با سر بي كلاه.
حال آقايان مجاهد نما با جيبهاي پر پول بدبختي ملت را نظاره گر هستند و به ريش همه مي خندند كه عجب بازي داديم شما را.
البته ملت اين مزدوران و خودفروخته ها را از قبل شناخته بودند و خود اين مزدوران هم خوب مي دانستند چرا كه ملت حاضر شده بودند تا نيروهاي ظالم و بدوي طالبان بر آنها حكومت كنند اما اين مجاهد نماها بروندو اين است انتخاب بين بد و بدتر. خدا شرهمه ظالمين را از سر ملت ما كم كند. آمين

مقدمه

به نام خدا
در اين وبلاگ دلنواها و برداشتهاي خود را از وضعيت جامعه افغانستان و همچنين رويدادهاي روزانه خود را خواهم نوشت. شايد بتوانم به اين وسيله نظرات خود را با ديگران به اشتراك بگذارم.

به اميد توانايي